لغت نامه دهخدا
تونی. ( ص نسبی ، اِ ) دزد و عیار و راهزن باشد. ( برهان ) ( آنندراج )( از انجمن آرا ). که غالباً در تونها و گلخن های حمامها پنهان گردند. ( آنندراج ) ( از انجمن آرا ). جلف و عیار، زیرا که اکثر در تون حمام می باشند. ( فرهنگ رشیدی ). دزد و عیار. ( فرهنگ جهانگیری ). کناس و دزد و دغاباز. ( غیاث اللغات ). دزد و عیار و راهزن و مفلس و گدا. ( ناظم الاطباء ). فقیری که جا ندارد و به شب در گلخن حمام خسبد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
در خیال افتاد مرد از جد او
خشمگین شد رو بگردانید زو
کین مگر قصد من آمد خونی است
یا طمع دارد گدا و تونی است.مولوی ( از فرهنگ جهانگیری ).رفت در حمام بس رنجورجان
کون دریده همچو دلق تونیان.مولوی ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ).|| آن که تون حمام می تابد. ( ناظم الاطباء ). گلخن تاب. تونتاب. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || منسوب به تون را هم گفته اند که آن ولایتی است از خراسان. ( برهان ). منسوب به ولایت تون از خراسان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). از مردم شهر تون. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). منسوب است به تون که شهرکی است نزدیک قاین ، تون قهستانش خوانند. ( از انساب سمعانی ) : تونیان قرائت کتاب خود را نوم گویند. ( جهانگشای جوینی ). رسولی به نزدیک خان فرستاده است و تونیان را خواسته چون آمده اند هر دو قوم را در موازات یکدیگر بداشته اند. ( جهانگشای جوینی ).