جلف

لغت نامه دهخدا

جلف. [ ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) سفیه و خودسر و بی باک. ( برهان ). مرد درشت گول. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فرومایه و احمق. ( فرهنگ نظام ). || جفاکننده. ( فرهنگ نظام ). ج ، اجلاف. || خم. ( منتهی الارب ). || خم تهی. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || نصف زیرین خم شکسته. ( منتهی الارب ). || آوند و ظرف. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || هر چه میان تهی باشد از خنور. ( منتهی الارب ). ج ، جلوف. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خرمابنان نر. ( منتهی الارب ). || نان خشک سطبر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || نان بی نانخورش. ( منتهی الارب ). || کناره نان. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گوسفند کشیده پوست بریده سر و پا که شکم وی کفانیده و تهی کرده باشند. || مرغی است. || مشک بریده پا و سر و پوست بازکرده. ( منتهی الارب ).
جلف. [ ج َ ] ( ع مص ) پوست بازکردن از چیزی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بریدن. || از بیخ برآوردن. || زدن بشمشیر. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || رندیدن گل و جز آن. ( منتهی الارب ).
جلف. [ ج َل َ ] ( ع مص ) درشت خوی و گول گردیدن. ( منتهی الارب ).
جلف. [ ج ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جلیفة.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جلیفة شود.
جلف. [ ج ُ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ جَلیفَة.( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). رجوع به جلیفة شود.

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - سبکسر، بی خرد. ۲ - احمق ، ابله . ۳ - میان تهی . ۴ - بی ادب .

فرهنگ عمید

۱. سبک، زننده، و ناشایست.
۲. ویژگی کسی که رفتارهای سبک، زننده، و ناشایست انجام می دهند، سبک سر.

فرهنگ فارسی

سبک، گول، احمق، میان تهی، سبکسر، اجلاف وجلوف جمع
( صفت ) ۱- سبکسر سبک سار سبک مایه . ۲- سفیه ابه گول بی عقل . ۳- خودسر بی باک . ۴- ستمگر. جمع : اجلاف جلوف .
یکی از بخشهای تابع مرند واقع در ۶۷ هزار گزی شمال مرند این ده محدود است از شمال برودخانه ارس مرز ایران و شوروی و از جنوب به بخش کوهستانی و هوای آن معتدل است .

ویکی واژه

سبکسر، بی خرد.
احمق، ابله.
میان تهی.
بی ادب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال عشق فال عشق فال تک نیت فال تک نیت فال حافظ فال حافظ