تزهد

لغت نامه دهخدا

تزهد. [ ت َ زَهَْ هَُ ] ( ع مص ) عبادت کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).زهد نمودن. ( زوزنی ). پارسایی کردن. ( دهار ). زهد نمودن و عبادت کردن. ( آنندراج ). تعبد. ( اقرب الموارد ). برای عبادت ترک دنیا کردن. ( از المنجد ) :
بده جام فرعونیم کز تزهد
چوفرعونیان ز اژدها میگریزم.خاقانی.

فرهنگ معین

(تَ زَ هُّ ) [ ع . ] (مص ل . ) زهد ورزیدن ، پارسا شدن .

فرهنگ عمید

زاهد شدن، پارسا شدن، ترک دنیا کردن.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) زهد ورزیدن زاهد شدن پارسا شدن . ۲- ( اسم ) زاهدی پارسایی .

ویکی واژه

زهد ورزیدن، پارسا شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان فال پی ام سی فال پی ام سی