راح

لغت نامه دهخدا

راح. ( ع اِ ) شادمانی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). ارتیاح یعنی نشاط، گویند: فقدت راحی فی الشباب ؛ یعنی ارتیاحی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ):
ای دریغا مرغ خوش الحان من
راح روح و روضه و ریحان من.مولوی. || پنجه. ( منتهی الارب ). کف های دست. ( آنندراج ). ج ِ راحة است که بمعنی کف دست باشد. ( از اقرب الموارد ). || راه. ( غیاث اللغات ). || قرار گرفتن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || یوم راح ؛ روز سخت باد. ( منتهی الارب ). || شراب. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). خمر. ( اقرب الموارد ) :
از خوردن راح ای جمال احرار
دانم که نه بر توبه نصوحی.سوزنی.دست جم چون راح ریحانیت داد
خوان جم را خل خرمایی فرست.خاقانی.شعر من شد نقل عقل و راح روح
پس روا داری مرا اندوهگین.خاقانی.در صبوح آن راح ریحانی بخواه
دانه مرغان روحانی بخواه.خاقانی.راح ریحانی ار بدست آری
تو و ریحان و راح و رای صبوح.خاقانی.راح و ریحان که مجلس آراید
نوش و نقلی که بزم را شاید.نظامی.راح گلگون چو گلشکر خنده
پخته گشته در آتش زنده.نظامی.از افراط و انهماک در معاطات کاسات راح از صباح تا رواح مرضی روی نمود. ( جهانگشای جوینی ).
تخت زمرد زده ست گل بچمن
راح چون لعل آتشین دریاب.حافظ.همچون لب خود مدام جان می پرور
زان راح که روحیست بتن پرورده.حافظ.
راح. ( ع اِ ) نام نوایی است از موسیقی. رجوع به لغت نامه ذیل لغت آهنگ شود.
راح. ( اِخ ) صحرایی است در راه یمامه به بصره میان بنبان و جرباء. ( از معجم البلدان ج 4 ).

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) ۱ - شادمانی . ۲ - باده ، شراب .

فرهنگ عمید

۱. شادمانی، نشاط.
۲. (اسم ) خمر، شراب، باده.
* راح روح: ‹راه روح› (موسیقی )
۱. گوشه ای در دستگاه شور.
۲. لحنی از سی لحن باربد.

فرهنگ فارسی

شادشدن، شادمان گشتن، شادمانی، نشاط، شراب، باده
( اسم ) ۱ - شادمانی نشاط . ۲ - می باده شراب . ۳ - نوایی است از موسیقی قدیم .
نام نواییست از موسیقی .

ویکی واژه

شادمانی.
باده، شراب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تاروت فال تاروت فال میلادی فال میلادی فال رابطه فال رابطه