لغت نامه دهخدا
منصوری. [ م َ ری ی ] ( ص نسبی ) منسوب است به منصورة. ( از انساب سمعانی ). رجوع به منصورة شود.
منصوری. [ م َ ] ( اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاه آباد است که در جنوب خاوری شاه آباد واقع است. شمال دهستان دشت و جنوب آن کوهستانی است. رودخانه ٔراوند و رودخانه شیان در این دهستان به هم ملحق می شوند و قسمتی از اراضی و قراء این دهستان از این رودخانه مشروب می شوند. محصول عمده دهستان چغندرقند و محصولات دامی است. این دهستان از 22 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و 7500 تن سکنه دارد. مرکز دهستان آبادی داربید و قراء مهم آن چنگان ، مله سر، سیاه پله. چقاجنکه و حمیل است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ).
منصوری. [ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان خنافره است که در بخش شادگان شهرستان خرمشهر واقع است و 1000 تن سکنه دارد که از طایفه ابوجعفر هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
منصوری. [ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان فسارود است که در بخش داراب شهرستان فسا واقع است و 139 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7 ).
منصوری.[ م َ ] ( اِخ ) دهی از بخش پشت آب شهرستان زابل است و 757 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).
منصوری. [ م َ ] ( اِخ ) تیره ای از ایل کلهر. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 61 ). رجوع به کلهر شود.
منصوری. [ م َ ] ( اِخ ) ابوالعباس احمدبن محمدبن صالح ، از فقهای داودیین و کتاب المصباح و کتاب الهادی و کتاب النیر از اوست. ( ابن الندیم ) ( یادداشت مرحوم دهخدا ).