سازندگی

لغت نامه دهخدا

سازندگی. [ زَ دَ / دِ ] ( حامص ) عمل سازنده. سازنده بودن. || بنّایی. || صانعی. عاملی. || عمل جاعل. || عمل سازنده و نوازنده یکی از آلات موسیقی. ساززنی. نوازندگی. نواپیشگی. خنیاگری. مطربی :
به ساز جهان برد سازندگی
نوائی نزد جز نوازندگی.نظامی.|| سازواری. سازگاری. هم آهنگی : و میان ایشان [ میان عناصر، خدای تبارک و تعالی ] صلحی کرد تا مدتی ، و سازندگی و سازگاری پدید آورد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || کارگری و کارسازی. || اثرکنندگی. ( ناظم الاطباء ). || اجرای برنامه ای از موسیقی. ( استینگاس ). رجوع به ساختن شود.

فرهنگ معین

(زَ دِ ) (حامص . ) ساختن ، سازنده بودن .

فرهنگ عمید

۱. سازنده بودن، عمل سازنده.
۲. (موسیقی ) [قدیمی] ساز زدن، نواختن، نوازندگی.

فرهنگ فارسی

۱ - سازنده بودن صانعی . ۲ - بنایی . ۳ - پدید آوردن امری تازه اختراع ابداع . ۴ - عمل جاعل ابداع . ۵ - سازواری سازگاری . ۶ - عمل ساز زدن و نواختن نوازندگی ( آلات موسیقی ) . ۷ - علم ترکیب موسیقی و آن عبارتست از ساختن یک قطعه موسیقی برای یک یا چند صوت برای یک یا چند ساز .

ویکی واژه

ساختن، سازنده بودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس