گشادگی. [ گ ُ دَ / دِ ] ( حامص ) حالت و چگونگی گشاده. فراخا. سعه. مقابل تنگی : بَلَد؛ گشادگی میان ابرو. ( لغتنامه حریری ). فیخه ؛ گشادگی مخرج بول. ( منتهی الارب ) ( دهار ). ساحت ناحیة؛ گشادگی میان سرایها. ( منتهی الارب ) : هرگاه که فضای دل ، یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). حلق آن گشادگی را گویند که پیش گردن است. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || طیبت. پاکی. خوشی : تا هوا را گشادگی و خوشی است تا زمین را فراخی و پهناست.فرخی.|| فراخ نعمتی. خصب نعمت : ادرکست و خرساب دو شهرکند [ به ماوراءالنهر ] با آبهای روان و گشادگی و نعمت بسیار و هوای درست. ( حدود العالم ). || فرح. انبساط : طب ، صناعتی است که بدان صناعت صحت در بدن انسان نگاه دارند و چون زایل شود بازآرند و بیارایند او را به درازی موی و پاکی روی و خوشی بوی و گشادگی. ( چهارمقاله ). || انفصال. فاصله. فرجه. پهنی. فراخ. وسعت. مقابل پیوستگی : جَوبة؛ گشادگی میان ابر و کوه. قعن ؛ گشادی میان دو پای وقت رفتن. لِهب ؛ گشادی میان دو کوه. ( منتهی الارب ) : و پیوستگی هر اندامی و گرانی و سبکی و گشادگی و پیوستگی و نرمی و سختی هریک از گونه ٔ... ( ذخیره خوارزمشاهی ). و مایها به طبع از هم گشادگی و گریز میجویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). || مقابل زفتی ، غلظت. ( منتهی الارب ).
فرهنگ عمید
فراخی، وسعت.
فرهنگ فارسی
۱ - فراخی سعه مقابل تنگی . ۲ - ساحت وسعت : هر گاه که فضائ دل یعنی گشادگی دل فراخ باشد مردم جوانمرد باشد . ۳ - پاکی خوشی : تا هوا را گشادگی و خوشی است تا زمین را فراخی و پهناست ... . ( فرخی ) ۴ - فرح انبساط . ۵ - فراخی نعمت خصب نعمت . ۶ - انفصال فرجه مقابل پیوستگی اتصال : و مایه ها بطبع از هم گشادگی و گریز میجویند . ۷ - غلظت .
دانشنامه آزاد فارسی
گشادگی (aperture) روزنه ای در دوربین عکاسی که نور از طریق آن، از عدسی می گذرد و بر فیلم می تابد. قطر این روزنه را می توان به وسیلۀ دیافراگم عنبیه ای، مکانیکی، یا الکترونیکی، تنظیم کرد. نسبت گشادگی یا گشادگی نسبی، که به عدد f معروف است، خارج قسمتِ فاصلۀ کانونیِ عدسی بر قطر مؤثرِ گشادگی است. هرچه عدد f کوچک تر باشد، قطر روزنه افزایش می یابد و نور بیشتری بر فیلم خواهد تابید، و امکان عکاسی در فضاهای کم نور عکاسی با سرعت بالا، حاصل خواهد شد. هرچند که اعداد کوچک ترِ f، عمق میدان تصویر را کاهش می دهند.