لغت نامه دهخدا
اگر خسیسی بر من گران سر است رواست
که او زمین کثیف است و من سماء سنا.خاقانی. || صاحب لشکر و سپاه انبوه که او را سپه سالار نیز خوانند. ( برهان ). || مست. مخمور. ( از آنندراج ) :
در قصب سه دامنی آستئی دو برفشان
پای طرب سبک برآر ارچه ز می گران سری.خاقانی.شاه گران سر ز می خوش اثر
باد و مباداش گرانی بسر.امیرخسرو ( از آنندراج ). || غضبناک. خشمین. خشمن. رنجیده خاطر. آزرده خاطر :
شاه است گران سر ارچه رنجی
زین بنده جان گران ندیده ست.خاقانی.