کلاف. [ ک َ ] ( اِ ) کلاو. کلافه بزرگ. ( ناظم الاطباء ). کلافه ، کلابه. ریسمان پیچیده گرد دوک. نخ و ریسمان و جز آن که گرد کرده باشند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : یا رب این شهرچه شهری است که صد یوسف دل به کلافی بفروشند و خریداری نیست.( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).- کلاف سردرگم ؛ موضوع پیچیده. معمی. ( فرهنگ فارسی معین ) : اطمینان داشت که از کلاف سردرگم زندگی بالاخره سررشته را به دست آورده است. ( شوهر آهوخانم ، از فرهنگ فارسی معین ). - کلاف سردرگم بودن و شدن ؛ بسیار گیج بودن ، متحیر و مبهوت ماندن. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلافگی شود. - گوز کلاف کردن ؛ گرسنگی خوردن. بدبختی کشیدن.سرگردان و واله و حیران و سر در گم شدن. ( فرهنگ عامیانه جمال زاده ). || علاوه بر معنی جاری بمعنی میله ای از چوب یا آهن و نظایر آن است که برای نگه داشتن و ثابت کردن دو چوب یا آهن یا در و مانند آن بدانها نصب و تعبیه شود و این کار را کلاف کردن نامند. ( فرهنگ عامیانه جمالزاده ). در اصطلاح بنایان ، تیرهایی که در اطراف سقف گذارند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کلاف. [ ک َل ْ لا ] ( ص ، اِ ) در بندرلنگه ، این نام را به کشتی سازان و نجارانی که قطعات کشتی سازند می دهند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). کلاف. [ ک ُ ] ( اِخ ) رودباری است به مدینه. ( منتهی الارب ). وادیی از اعمال مدینه. ( از انساب سمعانی ).
فرهنگ معین
(کَ ) (اِ. ) کلافه ، کلابه ، نخ یا ابریشم که دور چرخه پیچیده باشند. ، ~ سر در گم کنایه از: رشته ای که نتوان آن را به آسانی گشود.
فرهنگ عمید
نخ، ابریشم که دور چرخه و فلکه پیچیده می شود. * کلاف سردرگم: [عامیانه] ۱. کلاف نخ که سر آن پیدا نشود. ۲. [مجاز] امر پیچیده و مشکل و درهم که راه حل برایش پیدا نشود. * مثل کلاف سردرگم بودن: [عامیانه] متحیر و مبهوت بودن.
فرهنگ فارسی
کلافه، نخ یاابریشم که دورچرخه وفلکه پیچیده شده باشد، چرخه که نخ دور آن پیچیده میشود، کلابه وکلاوه هم گفته شده موضوع پیچیده معمی : ( اطمینان داشت که از کلاف سر در گم زندگی بالاخره سر رشته را بدست آورده است ) . یا مثل کلاف سر در گم بودن ( شدن ) . بسیار گیج بودن متحیر مبهوت ماندن . در بندر لنگه این نام را بکشتی سازان و نجارانی که قطعات کشتی سازند میدهند.
فرهنگستان زبان و ادب
{bundle} [ریاضی] فرمولدار {rib , side} [موسیقی] دیواره یا دیواره های عمودی بین صفحۀ زیر و صفحۀ صوتی در زه صداهایی مثل ویلن و سنتور {warped strop, selvagee spunyarn} [حمل ونقل دریایی] حلقه ای که از کنار هم گذاشتن چند رشتۀ طناب و قیراندود کردن و به هم بستن آنها به شیوۀ خفت قیطانی ساخته می شود
ویکی واژه
کلافه، کلابه، نخ یا ابریشم که دور چرخه پیچیده باشند. ؛ ~ سر در گم کنایه از: رشتهای که نتوان آن را به آسانی گشود.