کارپرداز

لغت نامه دهخدا

کارپرداز. [ پ َ ] ( نف مرکب ، اِ مرکب ) کارکن.( آنندراج ). || رئیس مباشرت و ملزومات. ( فرهنگستان ). رئیس اداره کارپردازی. || قونسول. ( ناظم الاطباء ). || ( در اصطلاح وزارت خارجه قدیم ) آنگاه که حق قضاء قونسولها در ایران بر جای بود دولت ایران در هرشهری از ایران یک یا چند تن مأمور داشت بنام «کارپرداز» مقابل قونسولهای دیگر در آن شهر و کار او دفاع از حقوق احدالمتداعیین بود آنگاه که ایرانی باشد.

فرهنگ معین

(پَ ) (ص . ) مباشر، مأمور کار - پردازی .

فرهنگ عمید

کارپردازنده، آن که اجرای کاری یا فراهم ساختن وسایل کاری به عهدۀ او است.

فرهنگ فارسی

کارپردازنده، آنکه اجرای کاری یافراهم ساختن وسائل کاری بعهده اوباشد
( صفت ) ۱ - آنکه تدبیر و اجرای کاری در عهد. وی باشد کار کن عامل : [ جسم و جان را کار پرداز آمدی جزئ و کل راقب. راز آمدی ] . ( مصیبت نام. عطار ) ۲ - آنگاه که حق قضائ کنسولها ( کاپیتو لاسیون ) در ایران بر جای بود دولت ایران در شهرهای مهم کشور یک یا چند مامور بنام [ کار پرداز ] داشت که سر و کار او با کنسولهای ممالک خارجه و وظیف. وی دفاع از حقوق یکی از متداعیین - در صورت ایرانیت بوده است . ۳ - کنسول قنسول : [ مسیو کار دالو کار پرداز در شهر بر دو ( مر آه البلدان ) یا کار پرداز اول . ژنرال کنسول جنرال قنسول : [ کار پردازی مصر : میزا صمدخان کار پرداز اول ] . ( مر آه البلدان ) ۴ - ( نو ) ( فره ) رئیس مباشرت و ملزومات رئیس ادار. کار پردازی . ۵ - ( پیشاهنگی ) ( نو ) متصدی لوازم پیشاهنگی ۶ - ( نو ) هریک از سه تن نمایند. مجلس شورای ملی که در کار پردازی کار میکند .
رئیس مباشرت و ملزومات

ویکی واژه

مباشر، مأمور کار - پردازی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم