وقاع

لغت نامه دهخدا

وقاع. [ وِ ] ( ع مص ) مواقعه. درافتادن. ( دهار ). || جماع کردن. آرمیدن با زن. نزدیکی کردن. مخالطت نمودن با زن. مقاربت کردن. مجامعت نمودن با زن. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) مجامعت. جماع. مقاربت. آمیزش. آمیغ. آمیغه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِ ) ج ِ وقیعه. ( منتهی الارب ). رجوع به وقیعة شود.
وقاع. [ وَق ْ قا ] ( ع ص ) وقاعة. غیبت کننده. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ): رجل وقاع ؛ مرد غیبت کننده مردم را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ).
وقاع. [ وَ ] ( ع اِ ) داغ که بر دو کرانه ران ستور باشد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(و ) [ ع . ] (اِمص . ) مجامعت ، آمیزش .

فرهنگ عمید

هم بستر شدن، مجامعت، جماع.

فرهنگ فارسی

۱- (مصدر ) مجامعت کردن . ۲- (اسم ) مجامعت آمیزش .
داغ که بر در کرانه ران ستور باشد

ویکی واژه

مجامعت، آمیزش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال کارت فال کارت فال ورق فال ورق فال اوراکل فال اوراکل