در زبان فارسی به معنای کفش یا نوعی پاپوش شناخته میشود. این واژه در گذشته بهویژه به کفشهای خاصی اشاره داشت که در فرهنگ و سنتهای ایرانی جایگاه ویژهای داشتند. نعلینها معمولاً از مواد مختلفی مانند چرم یا پارچه تهیه میشدند و در طراحی آنها به جزئیات و زیباییشناسی توجه زیادی میشد. این نوع کفشها نه تنها کاربردی بودند بلکه نمادهایی از هنر و ذوق ایرانی نیز به شمار میآمدند. در گذشته، نعلینها بیشتر در مراسمهای رسمی و جشنها مورد استفاده قرار میگرفتند و از آنها به عنوان نشانهای از احترام و ادب نسبت به دیگران یاد میشد. امروزه نعلین به عنوان یک یادگار فرهنگی و تاریخی در ذهن ایرانیان باقی مانده و به نوعی نماد هویت و سنتهای کهن این سرزمین محسوب میشود. با توجه به این پیشینه، نعلین نه تنها یک پوشش معمولی، بلکه بخشی از میراث فرهنگی و هویتی ایران است که ما را به گذشتههای دور متصل میکند.

نعلین
لغت نامه دهخدا
- نعلین چوبین؛ آنچه مثل کفش از چوب ساخته به وقت استنجا و وضو در پاکنند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
|| کفش از چرم زرد که ارباب عمایم داشتندی. قسمی کفش علما و طلاب که پشت پاشنه نداشت، به رنگ زرد، نوک آن کمی برگشته و بی پاشنه. مقابل صاغری. ( یادداشت مؤلف ):
و از این ناحیت پوست و چرم و ابانکها سرخ و نعلین و خرما و پانیذ خیزد. ( حدود العالم ). و از کنبایه نعلین خیزد که به همه جهان ببرند. ( حدود العالم ). و از بصره نعلین خیزد و فوطه های نیک. ( حدود العالم ).
دو گوشش بود مانند دو نعلین
دهانش چون شکیشی پر ز سرگین.منجیک.پرستارنعلین زرین بدست
به پای ایستاده سر افکنده پست.فردوسی.طبق های زرین پر از مشک و عود
دو نعلین زرین و جفتی عمود.فردوسی.یکی تخت سیمین فرستاد نیز
دو نعلین زرین و هرگونه چیز.فردوسی.که شود سخت زود دیو لعین
زیر نعلین بوتراب تراب.ناصرخسرو.نعلین و ردای تو دام دین است
نزدیک من آن نعل یا ردا نیست.ناصرخسرو.پس نعلین برداشت وآن خادم را نعلینی چند بر گردن زد. ( نوروزنامه ).
طیلسان موسی و نعلین هارونت چه سود
چون به زیر یک ردا فرعون داری صدهزار.سنایی.موسی استاده و گم کرده ز دهشت نعلین
ارنی گفتنش از نور تجلی شنوند.خاقانی.به جست و جوی او بر بام افلاک
دریده وهم را نعلین ادراک.نظامی.خاک نعلین تو ای دوست نمی یارم شد
تا بر آن دامن عصمت ننشیند گردم.سعدی.جان به زیر قدمت خاک توان کرد ولی
گرد بر گوشه نعلین تو نتوان دیدن.سعدی.آن شنیدی که صوفئی می کوفت
زیر نعلین خویش میخی چند.سعدی.غیر نعلین و گیوه و موزه
غیرمسحی و کفش و پای اوزار.نظام قاری.
نعلین. [ ن َ ل َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای هفتگانه بخش سردشت شهرستان مهاباد است. دهستان نعلین از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 2510 تن است. قراء مهم این دهستان عبارت است از: سرپونکان، نبی آباد، موسی آلان، گرور. مرکز دهستان قریه قلعه تاسیان است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. [قدیمی] کفش.
فرهنگ فارسی
تثنیه نعل، یک جفت کفش، نوعی کفش بارویه کوتاه
( اسم ) کفش چوبی و بی عقب: جشن فرخنده فروردین است روز بازار گل و نسرین است... بط چینی که ستادست در او چون پیاده است که با نعلین است. ( ابو الفرج رونی تاریخ ادبیات دکتر صفا ج ۲ ص ۴۷۳ )
نام یکی از دهستانهای هفتگان. بخش سردشت شهرستان مهاباد است. دهستان نعلین از ۱۷ آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده است. قرائ مهم این دهستان عبارتست از: سرپونکان - نبی آباد - موسی آلان - گروه مرکز دهستان قری. قلعه تاسیان است.
دانشنامه آزاد فارسی
نوعی پاپوش چرمی، پشت باز و بدون پاشنه. این پاافزار را بیشتر روحانیان می پوشند. نعلین عموماً قهوه ای یا زرد رنگ است و گاهی نوک آن به سمت بالا برمی گردد. در اوایل قرن ۱۴، زنان نعلین قرمز با پنجه هایی شبیه منقار پرندگان می پوشیدند که نوک آن به بالا برمی گشت. گاهی نیز قطعه ای آهن به شکل نعل اسب، زیر پاشنۀ نعلین ها کوبیده می شد.
ویکی واژه
یک جفت کفش.
نوعی کفش بدون پاشنه و با رویة کوتاه و نوک برگشته.
جمله سازی با نعلین
بر آستانه چو نعلین مانده قالبها
کمال آن خاک نعلین ار کنی تاج ز درویشی بشاهی سر برآری
کجاست گوشه آسوده ای که چون نعلین خیال پوچ دو عالم برون درماند