ورتیج

لغت نامه دهخدا

ورتیج. [ وَ ] ( اِ ) وردیج. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). طائری است که آن را سلوی و سمانی گویند. ( برهان ). سمانی. ( دهار ). کرک. ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( ناظم الاطباء ). بلدرچین. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). بدبده. سلوی. ( برهان ) ( صراح ) ( مجمل اللغة ). مرغی است شبیه تیهو لیکن از آن کوچکتر و به تازی سلوی گویند. ( آنندراج ) :
آید از باغ بی سرود و بازیج
دستک بکراعه می برآرد ورتیج.زینتی ( از لغت نامه اسدی ).گشته در چنگل عشق تو گرفتار دلم
همچو ورتیج که در چنگل باز است اسیر.طرطری.رجوع به ورتج شود. || آستان در خانه. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(وَ ) (اِ. ) بلدرچین .

فرهنگ عمید

= بلدرچین

فرهنگ فارسی

کرک، بلدرچین، وردج، وردچ ووردیج گویند
( اسم ) کرک
وردیج طائری که آنرا سلوی و سمانی گویند بلدرچین

ویکی واژه

بلدرچین.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال ورق فال ورق