فوق. [ ف َ ] ( ع ق ، اِ ) زبر. ( منتهی الارب ) ( ترجمان علامه جرجانی ). بالا. بر. زبر. روی. مقابل زیر. مقابل تحت. برتر. بالاتر. ( یادداشت مؤلف ). و در اصل ظرف مکان است. ( اقرب الموارد ) : بل حارسی است بام و در کعبه را مسیح زآن است فوق طارم پیروزه منظرش.خاقانی.نور او در عسر و یسر و تحت و فوق بر سر و بر گردنم مانند طوق.مولوی.کوزه سربسته اندر آب رفت از دل پرباد فوق آب رفت.مولوی.جوانمرد و صاحب خرد دیدمش به مردانگی فوق خود دیدمش.سعدی.- فوق الحد و الوصف ؛ غیرقابل وصف : تکلفی دیدم فوق الحد و الوصف. ( تاریخ بیهقی ). - فوق العاده ؛ خارج از حد معمول. اضافه بر معمول. آنچه در غیر جای خود آورده شود و اضافه بر حدود عادی باشد. - || روزنامه ای که برای رساندن خبر مهم و قابل توجهی در غیر وقت انتشار چاپ شود. ( یادداشت مؤلف ). - فوق تصور ؛ بالاتر از تصور و اندیشه اشخاص. ( فرهنگ فارسی معین ). تصورناپذیر. غیرقابل تصور. - فوق طاقت ؛ دشوار. تحمل ناپذیر. - فوق لیسانس ؛ دوره ای از تحصیل بالاتر ازلیسانس و پائین تر از دکتری. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( مص ) برتر شدن از یاران خود در مرتبه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ق ) حداکثر. بالاترین حد. در تداول گویند: این خانه فوقش بیست هزار تومان می ارزد. فوق. ( ع اِ ) زبر نره. ( منتهی الارب ). || راه نخستین. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ( ص ) مرد درازبالا و مضطرب خلقت. || ( اِ ) سوفار تیر. ( منتهی الارب ). شکاف سر تیر که در وتر قرار گیرد. ( از اقرب الموارد ). || گونه ای از سخن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || شرم زن. ( منتهی الارب ). || کرانه سر زبان و مفرج دهان و گشادگی آن. || مرغی است. ج ،افواق ، فُوَق ، فقی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). فوق. [ ف َ وَ ] ( ع اِمص ) کجی و شکستگی است در سوفار تیر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فوق. [ ف ُ وَ ] ( ع اِ ) ج ِ فوق. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).
۱. فوق الذکر، بالایی. ۲. بالاتر یا برتر از چیزی یا کسی: فوق برنامه.
فرهنگ فارسی
بالا، زبر، نقیض تحت ۱ - بالا زبر مقابل تحت زیر ۲ - ( صفت ) بهتر افضل : این شاگرد فوق آن یک است . یا فوق تصور . بالاتر از تصور و اندیشه اشخاص . یا فوق لیسانس . دوره ای از تحصیل بالاتر از لیسانس و پایین تر از دکتری . جمع : فوق
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی فَوْقَ: بالای معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د... معنی أَثَرِ: اثر-جای پا معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند معنی أَثَرِی: در پی من معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء) ریشه کلمه: فوق (۴۳ بار) بالا. . من خودم را میبینم که بالای سرم نان حمل میکنم. آن هم در علو مادی و محسوس به کار میرود مثل آیه فوق و هم در علو معنوی و برتری قدرت مثل . و مثل . که مراد برتری از حیث قدرت و غیره است. افاقه: به معنی بیدار شدن از غشوه و بیهوشی و رجوع صحت و عقل به انسان است. . پس چون موسی به هوش آمد گفت: منزّهی تو، توبه کردم به سوی تو. فواق: (به فتح فاء) به معنی مهلت است و در مصباح و اقرب آن را مدت و فاصله میان دوبار دوشیدن ناقه گفته است . اینان منتظر نیستند مگر به یک صیحه که برای آن مهلتی نیست «وَ لاتَ حینَ مَناصٍ»