ناراحت

لغت نامه دهخدا

ناراحت. [ ح َ ] ( ص مرکب ) در تداول ، ناآرام. بی آرام. که آرام و مطیع نیست. آشوب طلب. فتنه انگیز. طاغی. سرکش که آشوب و بلوا به پا می کند. شرانگیز. که آرام نمی گیرد. || که در آن راحت و آسایش نیست. که در آن نمی توان راحت بود: جای ناراحت. لباس ناراحت.

فرهنگ معین

(حَ ) [ فا - ع . ] (ص . ) ۱ - آن چه که در آن راحت وآسایش نیست . ۲ - ناآرام ، آشوب طلب . ۳ - مضطرب ، پریشان .

فرهنگ عمید

۱. غمگین.
۲. مضطرب، پریشان.
۳. فاقد راحتی و آسایش.
۴. خشمگین، عصبانی.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنچه که در آن راحت و آسایش نیست : جای ناراحت لباس ناراحت وضع ناراحت . ۲ - نا آرام آشوب طلب : [ آدم ناراحتی ] . ۳ - مضطرب مشوش : [ من بخاطر شما ناراحتم ] ۴ - عصبانی .

ویکی واژه

آنکه احساس آسایش، رفاه یا امنیت نمی‌کند؛ قرار گرفته در موقعیتی ناگوار، غمگین.
آنچه که در آن راحت و آسایش نیست. ناآرام، آشوب، مضطرب، پریشان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال شمع فال شمع فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال لنورماند فال لنورماند