ناامید

لغت نامه دهخدا

ناامید. [ اُ ] ( ص مرکب ) آن که امید ندارد. کسی که رجا ندارد. مأیوس. ( حاشیه برهان چ معین ). ناامیدوار. خائب. مأیوس. نومید. آیس. قانط. نُمید. یَؤس. مأیوس :
وگر بازگرداندم ناامید
نباشد مرا روز با او سپید.فردوسی.تنش لرز لرزان بکردار بید
دل از جان شیرین شده ناامید.فردوسی.به ایرانیان برنتابید شید
دل پهلوانان شده ناامید.فردوسی.کودکان ناامید گشتند و صیدی راقید نتوانستند کرد. ( سندبادنامه ص 335 ).
سیاه مرا هم تو گردان سپید
مگردانم از درگهت ناامید.نظامی.گفت چو هستم ز جهان ناامید
روی سیه بهتر و دندان سفید.نظامی.ناامیدم مکن از سابقه روز ازل
تو چه دانی که پس پرده که خوب است و که زشت.حافظ.|| درمانده و بیچاره و لاعلاج. ( ناظم الاطباء ). || در تداول عام ، محروم. بی نصیب.

فرهنگ معین

(اُ ) [ په . ] (ص . ) ۱ - آن که امید ندارد. ۲ - درمانده ، بیچاره .

فرهنگ عمید

کسی که امید به نتیجۀ کاری یا حصول چیزی ندارد، درمانده، مٲیوس، بیچاره.

فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - آنکه امید ندارد مایوس مقابل امیدوار . ۲ - درمانده بیچاره . ۳ - محروم بی نصیب .

فرهنگستان زبان و ادب

{hopeless} [روان شناسی] ویژگی فرد دچار ناامیدی

ویکی واژه

disperato
deluso
آن که امید ندارد.
درمانده، بیچاره.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال درخت فال درخت فال تاروت فال تاروت فال فرشتگان فال فرشتگان