منیف

لغت نامه دهخدا

منیف. [ م ُ ] ( ع ص ) ( از «ن وف » ) پاک و بزرگ و بلند و زیاده. ( غیاث ) ( آنندراج ). بلند و برآمده و افراخته. ( ناظم الاطباء ) : هر روز... و درجت وی [ گاو ] در احسان و انعام منیف تر میشد. ( کلیله و دمنه چ مینوی ص 74 ). آن درجت شریف و رتبت عالی و منیف را سزاوار و موشح نتوانست گشت. ( کلیله و دمنه ). این صنع لطیف و عز منیف نصیبه ایام قرینه اقبال او آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 364 ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (ص . ) بلند، مرتفع ، برآمده .

فرهنگ عمید

۱. مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ.
۲. والا، بلندمرتبه.

فرهنگ فارسی

مرتفع، بلند، بر آمده، افراخته، بزرگ
( صفت ) بلند و دراز ( چنانکه بر همه چیز از بالا مشرف باشد . ) : [ و هر روز منزلت وی در قبول و اقبال شریف تر و درجت وی در احسان و انعام منیف تر می شد ... ] ( کلیله . مصحح مینوی .۷۴ )

فرهنگ اسم ها

اسم: منیف (پسر) (عربی) (تلفظ: monif) (فارسی: منيف) (انگلیسی: monif)
معنی: مرتفع، بلند، برآمده، افراخته، بزرگ، والا، بلندمرتبه

ویکی واژه

بلند، مرتفع، برآمده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند استخاره کن استخاره کن فال درخت فال درخت فال ای چینگ فال ای چینگ