ملچ

لغت نامه دهخدا

ملچ. [ م َ ل َ ] ( اِ ) گونه ای از نارون که در جنگلهای متوسط از گرگان تا آستارا دیده می شود. در آستارا و طوالش ، وِزِم نامند. غرغار جبلی. پشه خوار. گریز. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). این درخت را در نور، کجور، کلارستاق و مازندران ملچ یا مَلَج ، در کتول و رامیان مَلیج ، در مینودشت شَلدار، در لاهیجان و دیلمان و رودسر لُروت و در رامسر و شهسوار لونگا خوانند. ( جنگل شناسی ساعی ج 1 ص 210 ).
ملچ. [ م ِ ل ِ / م َ ل َ ] ( اِ صوت ) در تداول عامه آوازدهن وقتی که چیزی خورند. و رجوع به ملچ مولوچ شود.
- ملچ ملچ کردن ؛ صدا انداختن دهان در موقع خوردن. ( فرهنگ لغات عامیانه جمال زاده ).

فرهنگ فارسی

۱ - آواز دهن بهنگام چیز خوردن . ۲ - آواز آب خوردن گربه .
گونه از نارون که در جنگلهای متوسط از گرگان تا آستارا دیده می شود . در آستارا و طوالش وزم نامند .

دانشنامه عمومی

مَلَچ ( نام علمی: Ulmus glabra ) نام گونه ای درخت جنگلی است. در فرهنگ معین این درخت گونه ای نارون شمرده شده، که در شمال همین نام ملچ را دارد، در خراسان گرزم و نام فارسی عام آن گِریز آمده است.
چوب ملچ به رنگ قهوه ای مایل به قرمز است و گاهی اوقات رگه های سبز رنگی در آن دیده می شود. چوبی درشت بافت، نیمه سخت و نیمه سنگین، نسبتاً بادوام و در برابر ضربه بادوام و نسبت به خمش مقاوم است. از این چوب بیشتر در کاسهٔ تنبور، ساختمانهای چوبی، ساخت مبلمان، روکش، قایق سازی، وسایل ورزشی، در و پنجره و تخته لائی استفاده می شود. همچنین از این چوب بدلیل سختی و مقاومت در نزاع های بومی و انواع چوبکشی ها استفاده می شده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال درخت فال درخت فال اوراکل فال اوراکل فال راز فال راز