مزعوق

لغت نامه دهخدا

مزعوق. [ م َ ] ( ع ص ) اسم مفعول از «زعق » ( و بنا بقول اصمعی از «ازعاق » ). ( اقرب الموارد ). طعام مزعوق؛ طعام بسیارنمک و شور. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). دیگ بسیارنمک. ( آنندراج ). || ترسان وبیمناک. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ترسانیده شده.( آنندراج ). ترسیده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
خیر
خیر
کس خل
کس خل
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
ذکر یا حمید الفعال ذالمن
نجورسن
نجورسن