مفضل

لغت نامه دهخدا

مفضل. [ م ِ ض َ ] ( ع ص ) مرد بسیارفضل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : روز عید فطر بدان حضرت پیوست ، جوان فاضل مفضل ، دبیری نیک... در ادب و ثمرات آن با بهره... ( چهارمقاله ص 84 ). || ( اِ ) جامه بادروزه. ج ، مفاضل. ( مهذب الاسماء ). جامه بادروزه زن ، یا عام است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). جامه بادروزه که وقت کار و خدمت پوشند. ج ، مفاضل. ( ناظم الاطباء ). جامه ای که مرد و زن به هنگام کار پوشند یا هر روز پوشند. مفضلة. ( از اقرب الموارد ).
مفضل. [ م ُ ف َض ْ ض َ ] ( ع ص ) افزون کرده شده و فوقیت داده شده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تفضیل داده شده و افزون کرده شده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به تفضیل شود.
- مفضل شدن ؛ تفضیل یافتن. برتری یافتن. افزونی یافتن : آدم گفتند بدین نامها مفضل شد بر فرشتگان که خدای آموخت به الهام نه نامهای گفتنی. ( جامعالحکمتین ص 14 ).
|| رجل مفضل ؛ مرد بسیارفضل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( از اقرب الموارد ).
مفضل. [ م ُ ف َض ْ ض ِ ] ( ع ص ) افزون و فوقیت دهنده. ( غیاث ) ( آنندراج ). تفضیل دهنده. برتری دهنده. و رجوع به تفضیل شود.
مفضل. [ م ُض ِ ] ( ع ص ) افزون کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ). آنکه چیزی را افزون می آورد. ( ناظم الاطباء ) || آنکه باقی میگذارد از چیزی. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || نیکویی کننده. ( غیاث ) ( آنندراج ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). فضل کننده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
مهترانند مفضل و هر یک
اندر افضال جاودانه زیاد.مسعودسعد.نیکی و سخاوت کن و مشمرکه چو ایزد
پاداش ده و مفضل و نیکوشمری نیست.سنائی.زآنکه هم محسن است و هم مجمل
زآنکه هم مکرم است و هم مفضل.سنایی ( حدیقةالحقیقة ص 99 ).برکه شمرم خلق توای مهتر مکرم
پیش که کنم شکر تو ای خواجه مفضل.سنائی ( دیوان چ مصفا ص 196 ).مفضلا، مقبلا، گشاده دلا
منعما، مکرما، گشاده کفا.سوزنی.در عهود ماضی... پادشاهی بوده است عالم و عادل و مقبل و مفضل. ( سندبادنامه ص 134 ).
صبوری کن مکن تیزی ز شمس الدین تبریزی
بشرخسبی ملک خیزی که او شاهی است بس مفضل.
مولوی ( کلیات شمس چ فروزانفر ج 3 ص 150 ).

فرهنگ معین

(مُ فَ ضَّ ) [ ع . ] (اِمف . ) برتری داده شده ، افزون کرده .
(مُ ض ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - افزون کننده . ۲ - نیکویی کننده ، بخشش کننده .

فرهنگ عمید

افزون کننده، افزون آورنده.
۱. افزون شده.
۲. برتری داده شده.
۳. آن که به فضل و برتری و فزونی او بر دیگری اعتراف کرده باشند، بسیارفضل.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - افزون کننده . ۲ - نیکویی کننده بخشش کننده : [ زانکه هم محسن است و هم مجمل زانکه هم مکرم است و هم مفضل . ] ( حدیقه . مد . ۹۹ )
ابن المهلب ابن ابی صفره الازدی مکنی به ابوغسان از حکام و شجاعان و معاریف عرب در عصر خود بود که در بصره اقامت داشت . و به سال ۸۵ ه. ق .

فرهنگ اسم ها

اسم: مفضل (پسر) (عربی) (تلفظ: mofazzel) (فارسی: مفَضَّل) (انگلیسی: mofazzel)
معنی: برتری داده شده، افزون کرده، ارجح، راجح، ( اَعلام ) مفَضَّل ضبی ( = مفضل ابن محمّد ) : [قرن هجری] نحوی و شاعر عرب از مردم کوفه، مؤلف مفَضَّلیات

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] مفضل (ابهام زدایی). مفضل ممکن است اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • مفضل بن عمر جعفی کوفی، از چهره های سرشناس و از شاگردان ممتاز امام جعفر صادق و امام موسی کاظم و امام رضا (علیهم السلام) و مشهور به توحید مفضل• مفضل بن صالح نحاس، مفضّل بن صالح، ابوجمیلة النّحاس الاسدی (النّخّاس) در زمره اصحاب امام صادق (علیه السّلام) و از روات ضعیف شیعه
...

ویکی واژه

برتری داده شده، افزون کرده.
افزون کننده.
نیکویی کننده، بخشش کننده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال کارت فال کارت فال تک نیت فال تک نیت فال عشق فال عشق