مطابقه. [ م ُ ب َ ق َ / ب ِ ق ِ ] ( از ع ، اِمص ) مطابقة. مطابقت. با کردن و نمودن و داشتن و جز اینها صرف شود. و رجوع به مطابقة و مطابقت شود.
فرهنگ معین
(مُ بِ قِ ) [ ع . مطابقة ] (مص ل . ) برابر کردن ، با هم برابر کردن دو چیز.
فرهنگ عمید
= متضاد
فرهنگ فارسی
مطابقت: برابرکردن، برابرکردن دوچیزباهم، ونیزنام صنعتی است درشعر(صنعت متضاد ) ۱ - ( مصدر ) اتفاق کردن متحد شدن . ۲ - مقابل کردن چیزی است بمثل آن . ۳ - ( اسم ) اتفاق اتحاد . ۴ - مقابله ٠ یکی را بر دیگری پوشیدن طابق بین قمیصین .
فرهنگستان زبان و ادب
{agreement} [زبان شناسی] رابطۀ صوری میان دو سازۀ نحوی در یک ساختار زبانی