مزده

لغت نامه دهخدا

مزده. [ م َ دَ ] ( اِخ ) مزدا. رجوع به مزدا در شود.
مزده. [ م ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) مزد. ( آنندراج ). مزد و پاداش. اجرت. مواجب. سالیانه.( ناظم الاطباء ). و رجوع به مزد در تمام معانی شود.
مزده. [ م ُ دَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شش طراز بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، در 2هزارگزی غرب خلیل آباد سر راه کاشمر به بردسکن ، در جلگه گرمسیر واقع و دارای 912 تن سکنه است. آبش از رودخانه و محصولش غلات ، زیره ، بنشن ، منداب ، میوه جات. شغل مردمش زراعت است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان شش طراز بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر.دارای ۹۱۲ تن سکنه محصول : غلات زیره بنشن منداب میوه .
( اسم ) مزد اجرت .

دانشنامه عمومی

مزده (خلیل آباد). مزده روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان خلیل آباد در استان خراسان رضوی ایران است.
این روستا در دهستان حومه قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲٬۳۳۲ نفر ( ۶۲۷خانوار ) بوده است.

ویکی واژه

در سنگ نبشته بیستون همراه با اهوره آمده و تشکیل اهوره‌مزده یا اهورامزدا را می‌دهد. مَزدهَ را بصورت مِزده و در فارسی با مُزد می‌توان قیاس نمود و در همه اصطلاحات نقطه ثقل مِز بوده که به معنی در رفته، خطا پیموده و نظایر آن است.
محققان زبانشناس مَزدهَ با مشدای زبان آشوری مترادف دانسته‌اند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال ای چینگ فال ای چینگ استخاره کن استخاره کن فال تاروت فال تاروت