محوله

لغت نامه دهخدا

( محولة ) محولة. [ م ُ ح َوْ وَ ل َ ] ( ع ص ) تأنیث محول. بازگذارده شده. واگذارده. محوله.
محوله. [ م ُ ح َوْ وَ ل َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در شش هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو مرز عراق به خرمشهر، و سه هزارگزی شمال باختری خرمشهر با 400 تن سکنه. آب آن از رودخانه و راه آن اتومبیل رو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دهی از دهستان خمین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر. دشت گرمسیر. دارای ۴٠٠ تن سکنه . محصول : خرما و سبزیجات . شغل اهالی غالبا تربیت نخل .
بازگردانده شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ورق فال ورق فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت