مبلی

لغت نامه دهخدا

مبلی. [ م ُ ب َل ْ لی ] ( ع ص ) آن که ناقه را بر سر گور خداوندش بندد تا بمیرد. ( آنندراج ). آن که شتر بلیه را بر سر قبر صاحبش می بندد. ( ناظم الاطباء ). || آن که لباس می پوشاند. || کهنه کننده. || پاره کننده. || اتلاف کننده. ( ناظم الاطباء ).
مبلی. [ م ُ ] ( ع ص ) کهنه کننده. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پاره کننده. || اتلاف کننده. || آزماینده. || آن که سعادتمند می گرداند. ( ناظم الاطباء ). || پاک کننده. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || آن که کفایت میکند و راضی و خشنود می سازد. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). || صاف کننده و جلا دهنده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

کهنه کننده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال آرزو فال آرزو فال اوراکل فال اوراکل فال مکعب فال مکعب