مطاع

مطاع

مطاع یعنی فرمانروا، اطاعت شونده، یا کسی که از او فرمانبرداری می شود. این واژه از ریشه طاع به معنای اطاعت کردن است و معمولا برای فردی لقب داده می شود که دارای اقتدار، نفوذ و احترام است و دیگران از او پیروی می کنند.

چه نوح جوانبخت چهارده ساله که باد حکم مطاعش هزار سال روان

چگونه از خط حکم تو سر بگردانم که من مطیعم و حکم تو پیش بنده مطاع

یا کمین بنده را بدستوری ساز در کار خود مطاع و مجاز

ای جان و تنم مطیع و شوق تو مطاع رفتی و جدا زان رخ خورشید شعاع

لغت نامه دهخدا

مطاع. [ م ُ ] ( ع ص ) اطاعت و فرمانبرداری کرده شده یعنی کسی که مردم اطاعت او کرده باشند و مطیع او شوند. ( غیاث ) ( آنندراج ). کسی و یا چیزی که مردم مطیع و فرمانبردار وی باشند و اطاعت آن را کنند. 

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع. ] (اِمف. ) اطاعت شده، در خور اطاعت، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.

فرهنگ عمید

کسی که مردم از او فرمان برداری و اطاعت کنند، اطاعت شده، فرمان برده شده.

فرهنگ فارسی

اطاعت شده، فرمانبرده شده، کسی که مردم ازاوفرمانبرداری واطاعت کنند
( اسم ) ۱ - کسی که دیگری فرمان او را می برد فرمانروا اطاعت شده: از جهت... امتثال فرمان مطاع او چند باب مشتمل بر شرح آن حقایق و ذکر آن دقایق در این مختصر و ضع کرد.

دانشنامه عمومی

مطاع (جیرفت). مطاع روستایی در دهستان اسماعیلی بخش اسماعیلی شهرستان جیرفت استان کرمان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵ جمعیت این مکان ۴۳۴ نفر ( ۱۹۰خانوار ) بوده است.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی مُطَاعٍ: مورد اطاعت - اطاعت شونده
معنی مَّتَاعَ: متاع - کالا - هر چیزی که از آن تمتع و بهره ببرند
ریشه کلمه:
طوع (۱۲۹ بار)

ویکی واژه

اطاعت شده، در خور اطاعت، کسی که از او فرمان برداری و اطاعت کنند.

جملاتی از کلمه مطاع

گفت ای یاران روان گشتم وداع سوی آن صدری که میر است و مطاع
خود را استاد شاه خواند و از جهل منکر امر مطیعی است و مطاعی
مطاع الحکم سلطانی که طبعش گر بفرماید شود نار از شجر ثابت شود آب از حجر جاری
انس و جن مر ورا شده مطواع باد چون مرکبی مطیع و مطاع
منم غلام به اخلاص آن امام مطاع از اوست امر و ازین بنده امتثال و سماع
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم