لواء

لغت نامه دهخدا

لواء. [ ل ِ ] ( ع اِ ) ( در استعمال فارسی زبان بدون همزه آید ) رایت. عَلَم. علم لشکر. ( مهذب الاسماء ). بند. علم بزرگ. ( دهار ). ام الرمح. درفش. بیرق. علم و آن کوچکتر است از رایت. درفش لشکرکشان. علم خرد. ( منتهی الارب ). علم فوج و نشان لشکر. ( غیاث ). لوای. ج ، اَلویِه. جج ، الویات. || لبثوا بالسواء و اللواء؛ یعنی برانگیختند به استغاثه و فریاد کردن. || لواء الحیة؛ پیچیدگی مار. ( منتهی الارب ).
لواء. [ ل َوْ وا ] ( ع اِ ) مرغی است. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(لِ ) [ ع . ] (اِ. ) پرچم ، بیرق . ج . الویة .

ویکی واژه

پرچم، بیر
الویة.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال پی ام سی فال پی ام سی فال میلادی فال میلادی فال چوب فال چوب