فتیل

لغت نامه دهخدا

فتیل. [ ف َ ] ( ع ص ) تافته. ( منتهی الارب ). مفتول. ( اقرب الموارد ). || ( اِ ) رسن باریک از پوست خرمابن ، و گاهی آن را بر حلقه دو چوب استاده وادیج بندند. ( منتهی الارب ). ریسمان باریکی از لیف خرما یا موی یال یا پوست. ( اقرب الموارد ). || رشته دانه خرما. ( منتهی الارب ). آنچه در چوبچه هسته خرما بود. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل ). || آنچه از چرک بدن که با انگشتان بتابی. ( اقرب الموارد ). ریم و چرک به انگشتان تافته. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] ۱ - (ص . ) تافته ، مفتول . ۲ - ریسمان باریک از پوست خرمابن . ۳ - آن چه از چرک بدن که با انگشتان تابند.

فرهنگ عمید

= فتیله

فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) تافته مفتول ۲ - رسن باریک از پوست خرما بن و گاهی آن را بر حلقه دو چوب ایستاده و ادیج بندند ۳ - آنچه از چرک بدن که با انشگتان تابند ۴ - مقیاسی است معادل ۱ / ۶ فلس .

ویکی واژه

تافته، مفتول.
ریسمان باریک از پوست خرمابن.
آن چه از چرک بدن که با انگشتان تابند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ای چینگ فال ای چینگ فال اعداد فال اعداد فال ابجد فال ابجد