عظیم

لغت نامه دهخدا

عظیم. [ ع َ ] ( ع ص ) بزرگ و کلان و فربه. ( منتهی الارب ). سترگ و بزرگ، خلاف صغیر. ( از اقرب الموارد ). در تداول فارسی به معانی کثیرو مهم و سخت و انبوه و بسیار و هنگفت و فراوان نیز بکار می رود. و هر گاه بر سر صفتی دیگر درآید حالت قید مقدار و کیفیت بخود میگیرد: اندر وی [ اندر خوزستان ] رودهای عظیم و آبهای روان است. ( حدود العالم ). اندر وی پیلانند عظیم قوت. ( حدود العالم )

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع. ] (ص. )۱ - بزرگ. ۲ - والا، بلند - قدر. ۳ - فراوان، بسیار.

فرهنگ عمید

۱. بزرگ، کلان.
۲. بلندمرتبه، محترم.

فرهنگ فارسی

بزرگ، کلان
۱ - بزرگ کلان. ۲ - بزرگ قدر والا مرتبه جمع عظام عظمائ. ۳ - زیاد بسیار.
ده از دهستان شاه ولی شهرستان شوشتر این ده مشهور به غضبان است

فرهنگ اسم ها

اسم: عظیم (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: azim) (فارسی: عظيم) (انگلیسی: azim)
معنی: بزرگ، کلان، بسیار، فراوان، با اهمیت، مهم، از صفات و نام های خداوند، از نامهای خداوند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم