عجب داشتن

لغت نامه دهخدا

عجب داشتن. [ ع َ ج َ ت َ ] ( مص مرکب ) شگفت داشتن. به شگفت بودن. تعجب کردن :
عجب دارم ار شرم دارد ز من
که شرمم نمیآید از خویشتن.سعدی.عجب دارم از خواب آن سنگدل
که خلقی بخسبند از او تنگدل.سعدی ( بوستان ).بخندید و بگریست مرد خدای
عجب داشت سنگین دل تیره رای.سعدی ( بوستان ).عجب میداشتم دیشب ز حافظ جام پیمانه
ولی منعش نمیکردم که صوفی وار می آورد.حافظ.

فرهنگ معین

( ~ . تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) تعجب کردن ، متعجب شدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) تعجب داشتن متحیر شدن .
شگفت داشتن بشگفت بودن تعجب کردن

ویکی واژه

تعجب کردن، متعجب شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم