لغت نامه دهخدا عثرت. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) عثرة. خطا. گناه : چنان اقتضاء نمود که رعایت جانب قرابت و مواصلت را به اقالت عثرت عین فرض داند. ( جهانگشای جوینی ).عثرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) عثرت. رجوع به عثرت شود. || شکوخه. ( منتهی الارب ).لغزش. || جهاد و جنگ. ( اقرب الموارد ). و منه لا تبدأهم بالعثرة. ( اقرب الموارد ). ج ، عثرات.