طرسوسی

لغت نامه دهخدا

طرسوسی. [ طَ رَ / طَ ] ( ص نسبی ) منسوب به شهر طرسوس است که از شهرهای مرزی شام است. ( سمعانی ).
طرسوسی. [ طَ رَ / طَ ] ( اِخ ) او راست : کشف القناع عن مسألةالسماع. السراج الوهاج. ردالنصاری. ( کشف الظنون ).
طرسوسی. [ طَ رَ / طَ ] ( اِخ ) ابراهیم بن عمادالدین حنفی. بسال 1345 م. در دمشق سمت قضاء حنفی را داشته است و در حدود 1356 م. درگذشته. او راست : انفعالوسائل الی تحریرالمسائل در فروع که نسخه خطی آن در استنبول موجود است. ( اعلام المنجد ).
طرسوسی. [ طَ رَ / طَ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن محمد الطرسوسی. او راست : تقریرات علی کتاب المراءة در اصول فقه حنفی که در آستانه ( اسلامبول ) بسال 1304 هَ. ق. به چاپ رسیده است. دیگر حاشیه ای که بنام حاشیه ٔطرسوسی معروف است. این حاشیه را بر کتاب مرقاةالوصول ملا خسرو نوشته ، و آن نیز بسال 1309 هَ. ق. در آستانه طبع شده است. ( معجم المطبوعات ج 2 ستون 1238 ).

فرهنگ معین

(طَ ) ۱ - (ص نسب . ) منسوب به شهر طرسوس (شهری قدیمی در آسیای صغیر ). ۲ - تقسیم شدنی . ۳ - (حامص . ) تقسیم شدن ، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می کرده اند ).

فرهنگ عمید

از مردم طرسوس.

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به طرسوس .
محمد ابن احمد ابن محمد الطرسوسی اوراست : تقریرات علی کتاب المراه .

ویکی واژه

تقسیم شدن، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می‌کرده‌اند)
تقسیم شدنی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت