ضارب
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - زننده جمع : ضوارب ضاربین . ۲ - زننده ( قلب و غیره ) .
زننده یا زننده تیر قداح یا امین نیر قمار یا رونده یا لیل ضارب شب سخت تاریک شب که تاریکی آن همه اطراف را پوشد یا ناقه لگد زننده وقت دوشیدن یا شتر ماده که دم را برداشته بر شرم خود زنان رود ضاربه مثله یا ضارب السلم و هو شجر مجنمع من المسلم و بالیمامه یسمی ضارب یا مرغ طلبکار رزق یا جای پست هموار درختناک یا پاره ای از زمین درشت دراز در زمین نرم زمین فراخ در وادی یا آب راهه و رحبه مانندی در وادی جمع ضوارب یا زننده برنگی از رنگها مائل برنگی جوده الضارب الی البیاض نیکوترین آنست که به سپیدی زند
ویکی واژه
ضوارب. ضاربین.