صلاح کردن

لغت نامه دهخدا

صلاح کردن. [ ص َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) مشورت کردن. رای زدن. تدبیر کردن : اکنون بازگرد تا من با وزیران خود صلاح کنم. ( قصص الانبیاء ). رجوع به صلاح شود.

فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) هم فکری کردن ، مشورت کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مشورت کردن رای زدن .

ویکی واژه

هم فکری کردن، مشورت کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال تاروت فال تاروت فال مکعب فال مکعب فال چوب فال چوب