لغت نامه دهخدا
شکور. [ ش ُ ] ( اِ ) جانوری که زمین را نبش کرده و مرده را درآورده می خورد. ( ناظم الاطباء ). گورکن.
شکور. [ ش ُ ] ( ع اِ ) ج ِ شکر : لانریدمنکم جزاء و لا شکوراً. ( قرآن 9/76 ) ( منتهی الارب ).
شکور. [ ش ُ ] ( ع مص ) شکر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). سپاسداری کردن. ( ترجمان القرآن جرجانی ص 62 ) ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). رجوع به شکر در معنی مصدری شود.
شکور. [ ش َ ] ( اِخ ) یکی از نامهای باری تعالی و معنی آن پاداش دهنده بندگان مر اعمال ایشان را و بر عمل قلیل جزای جزیل دهنده است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). نامی از نامهای خدای تعالی : عبدالشکور. ( یادداشت مؤلف ) :
پس چه گویی ز بهر ایشان کرد
آسمان و زمین غفور شکور.ناصرخسرو.