شکسته نفسی. [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ن َ ] ( حامص مرکب ) فروتنی. تواضع. هضم نفس ، و با کردن و نمودن صرف شود. خفض جناح. خود را کوچکتر از آنچه هست خواندن. ( یادداشت مؤلف ). - شکسته نفسی کردن ؛ خود را کوچکتر از آنچه هست گفتن یا نمودن. خود را دون آنچه هست به فروتنی نمودن. خود را کوچک و حقیر گرفتن. ( یادداشت مؤلف ).