لغت نامه دهخدا
دیدی تو ریژ و کام بدو اندرون بسی
با ریدکان مطرب بودی به فر و زیب.رودکی.ریزی از چاشنی ریژ به کامم نرسید
روزیی کان ننهاده ست قدر می نرسد.خاقانی ( از جهانگیری ).هر زمانی تو نفعریژ کنی
هر شبانی و دفع آزاری.نزاری ( از جهانگیری ).رجوع به ریز شود. || زمین پشته پشته. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( برهان ).