دول

دول

توضیح: واژه «دول» از جمله واژگانی در زبان فارسی است که بر اساس اعراب‌گذاری (تلفظ) می‌تواند معانی گوناگونی به خود بگیرد. این تفاوت در اعراب باعث شده است که معانی کاملاً متفاوتی برای آن در متون ادبی، گفتار عامیانه، و متون تخصصی مانند نجوم، فقه یا فرهنگ عامه وجود داشته باشد. در نتیجه، توجه به سیاق جمله و تلفظ درست برای درک معنای دقیق آن ضروری است.

دَوَل (با فتح دال و سکون واو)

به معنای مماطله یا تأخیر در اجرای امری است. این واژه به تأخیر انداختن یا به تعویق انداختن یک عمل یا تصمیم اشاره دارد. این معنا بیشتر در متون قدیمی، حقوقی یا مکاتبات رسمی مشاهده می‌شود. به عنوان مثال، وقتی گفته می‌شود «فلان شخص در انجام وظایف خود دَوَل کرد»، منظور این است که فرد مورد نظر مسئولیت خود را به تأخیر انداخته یا تعلل ورزیده است. این کاربرد اغلب بار منفی دارد و نشان‌دهنده بی‌توجهی یا سهل‌انگاری در انجام یک عمل مهم است.

دُول (با ضمه بر دال)

1. به معنای ظرف چرمین یا فلزی که برای کشیدن آب استفاده می‌شود. این کاربرد واژه ریشه در زندگی سنتی دارد، به‌ویژه در مناطقی که مردم از چاه آب می‌کشیدند. در گذشته، این ظرف معمولاً از چرم یا فلز ساخته می‌شد و به کمک ریسمان یا قرقره از درون چاه آب بالا کشیده می‌شد. هنوز هم در برخی مناطق روستایی یا در متون سنتی این واژه با همین معنا به کار می‌رود.

2. همچنین به ظرفی که در آن شیر دوشند، اشاره دارد. در دامداری‌های سنتی، ظرف مخصوصی برای دوشیدن شیر دام‌ها وجود داشته که به آن «دُول» می‌گفتند. این ظرف معمولاً از چوب یا فلز ساخته می‌شد و نقش مهمی در فرآیند تهیه و نگهداری شیر ایفا می‌کرد.

3. می‌تواند به سبد نیز اشاره کند. در برخی گویش‌های محلی، این واژه به معنای سبد یا زنبیل نیز به کار رفته است. این کاربرد به ویژه در مناطق روستایی یا در ادبیات عامه دیده می‌شود. ممکن است سبدی باشد برای حمل محصولات کشاورزی، میوه یا سایر اقلام.

4. در برخی موارد به برج دلو (در نجوم) اشاره دارد. برج دلو یکی از دوازده برج فلکی منطقه‌البروج است که در علم نجوم و طالع‌بینی شناخته‌شده می‌باشد. دلو در زبان عربی به معنای «دلو آب» یا همان سطل آب است و در فارسی با نماد آب‌ریز یا آب‌کش شناخته می‌شود. این برج معمولاً در بازه زمانی ۲۰ ژانویه تا ۱۸ فوریه قرار می‌گیرد و یکی از نمادهای برج‌های هوایی است.

5. به معنای آلت رجولیت نیز به کار می‌رود. این معنا در زبان عامیانه و گاه در ادبیات جنسی یا هزل‌آمیز دیده می‌شود. البته کاربرد آن به صورت کنایه‌آمیز یا در بسترهای خاص زبانی و فرهنگی اتفاق می‌افتد و اغلب با لحن غیررسمی یا شوخی همراه است. استفاده از این معنا در متون رسمی رایج نیست.

دُوَل (جمع دولت)

به معنای جمع دولت است و به مفهوم دولت یا حکومتی که در یک کشور وجود دارد، اشاره دارد. این کاربرد بیشتر در متون سیاسی، تاریخی و بین‌المللی رایج است. برای مثال در عبارت «دُوَل غربی»، منظور مجموعه کشورهایی است که در جغرافیای غرب یا جهان غرب قرار دارند. کاربرد این واژه معمولاً رسمی، دیپلماتیک و در سطح کلان سیاسی انجام می‌شود.

لغت نامه دهخدا

دول. [ دَ وَ ] ( اِ ) زنبیلی است بزرگ که از پوست خرما چینند و بر آن دو دسته گذارند که دو کس آن را بردارند و چیزها بدان نقل و تحویل کنندو به عربی جلت خوانند. ( لغت محلی شوشتر )؛ جلة. نوعی از خنور خرما و آوندی از برگ خرما. ( منتهی الارب ).
دول. [ دَ] ( ع مص ) کهنه گردیدن جامه. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || شهرت گردیدن و آشکار شدن. || فروهشته گردیدن شکم. || واگردیدن روزگار. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). || واگردیدن از حالی به حالی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). تغییر از حالی به حالی. ( ناظم الاطباء ).
دول. ( ع اِ ) لغتی است در دلو. ( از مهذب الاسماء ). آبکش. لغتی است در دلو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). دولاب. ( شرفنامه منیری ). مقلوب دلو و به همان معنی است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). دلو. ظرفی که نوعاً از پوست حیوانات سازند و بدان آب از چاه می کشند. دلو آب کش. ( ناظم الاطباء ). دلو آبکشی و آبخوری. ( لغت محلی شوشتر ) ( از برهان ) ( از غیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ). ظرف فلزی یا چرمی کشیدن آب از چاه را و خرد آن دلوچه یا دولچه است. ( یادداشت مؤلف ):
دل مخوان ای پسر که دول بود
آنکه در چاه خلق گول بود.اوحدی.- امثال:
اگر تو دولی من بند دولم، یعنی من از تو برترم. من از تو گربزترم. ( یادداشت مؤلف ).
حالا دیگر این دول را بگیر. نظیر، خر بیار و معرکه سوار کن. ( از یادداشت مؤلف ).
|| ( مأخوذ از تازی ) ظرفی که در آن شیر می دوشند. ( ناظم الاطباء ). شیردوش. || سبو. ( ناظم الاطباء ). || تیر کشتی. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ جهانگیری ). چوب وسط کشتی که بر آن شراع بندند و دکل نیز گویند. ( لغت محلی شوشتر ). ستون کشتی که دو ستون دارد و آن را دودولی خوانند و اگر سه ستون دارد سه دولی نامند. ( ازانجمن آرا ) ( از آنندراج ):
دول کشتی بر فلک گه سود سر
گه نهان می گشت در موج خطر.سراج الدین راجی. || کیسه و خریطه. ( ناظم الاطباء ) ( از غیاث ). خریطه باشد که بر میان بندند و آن را دول میان خوانند. ( برهان ) ( ازغیاث ) ( از فرهنگ جهانگیری ). || ریسمان و هرچیز که سست شود و آویخته گردد. ( لغت محلی شوشتر ). || ( ص ) حیز. هیز. مخنث. بغا. ( از لغت فرس اسدی ) ( یادداشت مؤلف ):

فرهنگ معین

(دَ وَ ) (اِ. ) (عا. ) مماطله، تأخیر در اجرای امری.
(دُ ) (اِ. ) ۱ - ظرف چرمین یا فلزی که با آن آب کشند. ۲ - ظرفی که در آن شیر دوشند. ۳ - سبد. ۴ - برج دلو. ۵ - (کن. ) آلت رجولیت.
(دُ وَ ) [ ع. ] (اِ. ) جِ دولت.

فرهنگ فارسی

یکی ار دهستانهای بخش حومه شهرستان رضائیه کوهستانی و قسمت شرقی آن جلگه و کنار دریاچه است. جمعیت دهستان ۳۴۹٠ تن محصول غلات چغندر قند حبوبات توتون است.
جمع دولت، ظرف فلزی یاچرمی که با آن ازچاه میکشند، ظرف آبکشی، تاخیرودرنگ درکاری
( اسم ) ظرفی مربع و مخروطی شکل که آنرا از چوب سازند و در آن مرکز مخروطی آن سوراخ تعبیه کنند و محاذی سوراخ سنگ آسیا نصب کنند و پر از غله سازند.
اخطبوط. اختاپوس.

جمله سازی با دول

وفا و همت و آزادگی و دولت و دین: نکوی و عالی و محمود و مستوی و قوی
ز جوی اهل دولت تر نکرده کلکم انگشتی از این سرچشمه عمری شد که رم خوردست نخچیرم
آن یکی پیرایهٔ فر همای سلطنت باز نوپرداز دولت صید گردون آشیان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال حافظ فال حافظ فال فنجان فال فنجان فال مکعب فال مکعب فال تک نیت فال تک نیت