ذریعه

لغت نامه دهخدا

( ذریعة ) ذریعة. [ ذَ ع َ ] ( ع ص ) تأنیث ذریع. || ( اِ ) سبب. وسیله. ( دهار ). واسطه. دست آویز. آنچه بدو بدیگر پیوندند یا به مرادی رسند. ذُرعَة. پیوستگی. || ماده شتر یا اشتری یا اسبی و مانند آن که صیاد در پس آن پنهان شده بر صید تیر اندازد. || حلقه ای که آموختن رمایة را نشانه قرار دهند و تیر از آن درگذرانند. ج ، ذرایع.

فرهنگ معین

(ذَ عِ ) [ ع . ذریعة ] (اِ. ) وسیله ، واسطه ، دست آویز. ج . ذرایع .

فرهنگ عمید

وسیله، دست آویز.

فرهنگ فارسی

ذریعه الی مکارم الشریعه تالیف راغب اصفهانی ( ه. م . ) در علم کلام .
وسیله، دست آویز، رائع جمع

ویکی واژه

ذریعة
وسیله، واسطه، دست آویز.
ذرای
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اوراکل فال اوراکل فال ورق فال ورق فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس