( آغشتن ) آغشتن. [ غ َ / غ ِ ت َ ] ( مص ) تر نهادن. خیس کردن. خیساندن. فژغردن. نرم کردن با تری و نم. سرشتن. آغاریدن. آغاردن. انقاع. نقع. || آلودن. ضمخ. تضمیخ. مضخ. تضمخ. لطخ. تلطیخ. تر کردن. رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز آورده اند لیکن شواهدی که می آورند بهمان معانی پیشین انسب است. این فعل لازم و متعدی هر دو آید.و ظاهراً مصدر دوم آن آغارش باشد. آغشتم. بیاغار.
فرهنگ معین
( آغشتن ) (غَ یا غِ تَ ) ۱ - (مص م . ) خیس کردن ، نم کردن . ۲ - آلودن . ۳ - (مص ل . ) خیسیدن ، نم کشیدن .
( آغشتن ) آغشت آغرد خواهد آغشت بیاغر آغرنده آغشته ) ۱ - ( مصدر ) خیس کردن نم کردن . ۲ - آلودن . ۳ - آلودن جسمی بمایع ۴ - ( مصدر ) خیسیدن نم کشیدن . ترنهادن خیس کردن
ویکی واژه
آلودن، آلوده کردن، چیزی را با چیز دیگر مخلوط کردن. گویی خمیرهاش را با آب و گِل جهنم آغشتهاند. «جمالزاده» خیس کردن، نم کردن. آلودن.