آغشتن

لغت نامه دهخدا

( آغشتن ) آغشتن. [ غ َ / غ ِ ت َ ] ( مص ) تر نهادن. خیس کردن. خیساندن. فژغردن. نرم کردن با تری و نم. سرشتن. آغاریدن. آغاردن. انقاع. نقع. || آلودن. ضمخ. تضمیخ. مضخ. تضمخ. لطخ. تلطیخ. تر کردن. رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و خلط نیز آورده اند لیکن شواهدی که می آورند بهمان معانی پیشین انسب است. این فعل لازم و متعدی هر دو آید.و ظاهراً مصدر دوم آن آغارش باشد. آغشتم. بیاغار.

فرهنگ معین

( آغشتن ) (غَ یا غِ تَ ) ۱ - (مص م . ) خیس کردن ، نم کردن . ۲ - آلودن . ۳ - (مص ل . ) خیسیدن ، نم کشیدن .

فرهنگ عمید

( آغشتن ) ۱. خیس کردن، تر کردن.
۲. آلوده کردن.
۳. آمیختن، سرشتن.
۴. (مصدر لازم ) آلوده شدن، تر شدن.

فرهنگ فارسی

( آغشتن ) آغشت آغرد خواهد آغشت بیاغر آغرنده آغشته ) ۱ - ( مصدر ) خیس کردن نم کردن . ۲ - آلودن . ۳ - آلودن جسمی بمایع ۴ - ( مصدر ) خیسیدن نم کشیدن .
ترنهادن خیس کردن

ویکی واژه

آلودن، آلوده کردن، چیزی را با چیز دیگر مخلوط کردن. گویی خمیره‌اش را با آب و گِل جهنم آغشته‌اند. «جمال‌زاده»
خیس کردن، نم کردن. آلودن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای فال تاروت فال تاروت