لغت نامه دهخدا
انامه. [ اَ م َ ] ( از ع ، اِ ) انام. مردمان. مردم. ( از فرهنگ فارسی معین ) :
نصر است باب میر که فخر انامه بود
بخشیدنش همه زر، با سیم و جامه بود.منوچهری.
انامه. [ اِ م َ ] ( از ع ، مص ) بخوابانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به انامة شود.