آتش افروختن

لغت نامه دهخدا

( آتش افروختن ) آتش افروختن.[ ت َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) تسعیر. تأریث. توقید. ایقاد. تسجیر. استیقاد. اشعال. اثقاب. تثقیب. تأریش. ایراء. توریه. تشعیل. الهاب. اضرام. تلهیب. تأجیج. روشن کردن. و رجوع به افروختن شود. || مجازاً، فتنه انگیختن و سبب جنگ و دشمنی شدن :
میان دو تن آتش افروختن
نه عقل است و خود در میان سوختن.سعدی.

فرهنگ معین

( آتش افروختن ) ( ~. اَ تَ )(مص م . ) کنایه از: آشوب و فتنه به پا کردن .

فرهنگ فارسی

( آتش افروختن ) ( مصدر ) ۱ - روشن کردن آتش ۲ - فتنه انگیختن سبب دشمنی و ستیزه شدن .
تلهیب در اصطلاح فتنه انگیختن و باعث جنگ شدن

ویکی واژه

کنایه از: آشوب و فتنه به پا کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال پی ام سی فال پی ام سی فال میلادی فال میلادی فال لنورماند فال لنورماند