انفساخ. [ اِ ف ِ ] ( ع مص ) برانداخته شدن آهنگ و بیع و نکاح و جز آن. ( منتهی الارب )( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). شکسته شدن بیع و عزم و زواج. ( از اقرب الموارد ): انفساخ بیع؛ باطل شدن آن. || تباه شدن عقد یا ازهم بشدن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از مصادر زوزنی ). گسیختن. ازهم گسیختن : انفساخ جیفه ؛ متلاشی شدن مردار. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ معین
(اِ فِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) برانداخته شدن ، به هم خوردن ، برهم زده شدن (عقد بیع یا نکاح ). ۲ - کار باز افتادن . ۳ - (اِمص . ) بهم خوردگی ، باز افکندگی .
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بر انداخته شدن بهم خوردن بر هم زده شدن ( عقد بیع یا نکاح ) کار باز افتادن . ۲ - ( اسم ) بهم خوردگی باز افکندگی .
ویکی واژه
برانداخته شدن، به هم خوردن، برهم زده شدن (عقد بیع یا نکاح) کار باز افتادن. بهم خوردگی، باز افکندگی.