لغت نامه دهخدا
هست اگر آب آسمان طاهر
ذات تو زآب آسمان اطهر.سوزنی.
اطهر. [ اِطْ طَهَ ْ هَُ ] ( ع مص ) تَطَهﱡر.اصل آن تطهر بود پس از انداختن حرکت «ت » آن را در «ط» ادغام کردند و همزه وصل را به اول افزودند تا ابتداء به ساکن پیش نیاید . تنزه از چرکها. ( از اقرب الموارد ). پاک شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || از گناه دست بازداشتن. ( از اقرب الموارد ). پرهیز کردن از گناه و از هر زشتی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || غسل کردن زن. ( از اقرب الموارد ). غسل آوردن زن از خون و جز آن. یقال : تطهرت بالماء. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . || تطهر زن به آب ؛ استنجا کردن بدان. ( از اقرب الموارد ).