بریدگی

لغت نامه دهخدا

بریدگی. [ ب ُ دَ / دِ ] ( حامص ) شکاف. برش. قطع. جدائی. ( ناظم الاطباء ). حالت و چگونگی بریده. ( یادداشت دهخدا ). انقطاع. تشریف. فرض. قصار: أصدف ؛ بریدگی کوه. ( منتهی الارب ). جَدَع ؛ بریدگی بینی و جز آن. جَدعة؛ باقیمانده بریدگی. جذمة؛ بریدگی دست. شَرَص ؛ بریدگی بر بینی شتر ماده. صدف ؛ بریدگی کوه. ( از منتهی الارب ). فرضة؛بریدگی گوشه کمان. ( دهار ). قَصا؛ بریدگی اندک در گوش شتر و گوسپند. ( منتهی الارب ). قَضَع؛ بریدگی و گزیدگی در شکم مردم. ( از منتهی الارب ). || جایی که آنرا بریده اند، یا چنان نماید که بریده اند. ( یادداشت دهخدا ). || تقسیم. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

۱. برش.
۲. شکاف.
۳. جدایی.

فرهنگ فارسی

۱- برش قطع جدایی . ۲- تقسیم .

فرهنگستان زبان و ادب

{cutover, cut through} [علوم و فنّاوری غذا] شکافی که در نتیجۀ بریده شدن یا شکستن ورقه های فلزی در محل درز مضاعف به وجود می آید
[حمل ونقل درون شهری-جاده ای] ← بریدگی میانگاه

ویکی واژه

strappo
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال زندگی فال زندگی فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال حافظ فال حافظ