بدخواهی

لغت نامه دهخدا

بدخواهی. [ ب َ خوا / خا ] ( حامص مرکب ) حسد. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). حسادت. حسیدت. ( یادداشت مؤلف ). بداندیشی :
نبینم ببدخواهی اندر کسی
که من نیز بدخواه دارم بسی.نظامی.|| دشمنی. کینه ورزی.

فرهنگ عمید

بدخواه بودن، عمل بدخواه.

فرهنگ فارسی

عمل بد خواه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چای فال چای فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تماس فال تماس فال حافظ فال حافظ