ببالا

لغت نامه دهخدا

ببالا. [ ب ِ ] ( ق مرکب ) بسوی بالا. رو به بالا. فوق. سمت فوق. سمت بالا. ( ناظم الاطباء ). - ببالا بردن ؛ بر بردن. بجانب فوقانی بردن. بلند کردن. به فوق رسانیدن. به معراج رسانیدن. ( آنندراج ) :
رتبه افتادگی را خوش ببالا برده ایم
سایه بر بالای خود می افکند دیوار ما.عبدالرزاق فیاض.- ببالا برشدن ؛ عروج. رقی. بالا رفتن. ارتقاء. صعود. ( ترجمان القرآن ). ترقی.( دهار ).
|| ( اِ ) مستطیل. ( از التفهیم بیرونی ).

فرهنگ فارسی

بسوی بالا سمت بالا
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال جذب فال جذب