نامرد

نامرد به معنای فردی است که فاقد مروت و وجدان انسانی است. این واژه به نوعی به ناکس بودن و بی‌غیرتی اشاره دارد. افرادی که در رفتارهای خود بی‌توجه به اصول اخلاقی و انسانی عمل می‌کنند، معمولاً به این صفت توصیف می‌شوند. در واقع، نامردی نشان‌دهنده ضعف در شخصیت و عدم توانایی در نشان دادن احساسات انسانی و احترام به دیگران است. این نوع رفتار می‌تواند به شکل‌های مختلفی بروز کند، از بی‌احترامی در روابط اجتماعی گرفته تا عدم حمایت از دوستان و نزدیکان در زمان نیاز. به همین دلیل، نامردی نه تنها به فرد آسیب می‌زند، بلکه بر روابط اجتماعی و اعتماد در جامعه نیز تاثیر منفی می‌گذارد. در نهایت، این واژه به ما یادآوری می‌کند که مروت و انسانیت از ارکان اساسی در زندگی اجتماعی و فردی به شمار می‌روند.

لغت نامه دهخدا

نامرد. [ م َ ] ( ص مرکب ) بی مروت. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). || ناکس. بی غیرت. ( ناظم الاطباء ). بی حمیت. بی عار و ننگ. بی تعصب. بی رگ. بی درد. بی عار. که مردانگی وشجاعت و دلیری ندارد. دشنام گونه ای است:
دمان طوس نامرد ناهوشیار
چرا برد لشکر به سوی حصار.فردوسی.فردا که بر من و تو وزد باد مهرگان
آنگه شود پدید که نامرد و مرد کیست.ناصرخسرو.به نزد چون تو ناجنسی چه دانائی چه نادانی
بدست چون تونامردی چه نرم آهن چه روهینا.سنائی.و این مشتی بازاری غوغائی خارجی طبع ناصبی... نامرد را چه محمل باشد.( کتاب النقض ص 415 ).
بر چنین قلعه مرد یابد بار
نیست نامرد را در این دز کار.نظامی.اگر غیرت بری بادرد باشی
وگر بی غیرتی نامرد باشی.نظامی.هرکه بی باکی کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست.مولوی.تا بدین دام و رسن های هوا
مرد تو گردد ز نامردان جدا.مولوی.عهد کردیم که جان در سر کار تو کنیم
گر من این عهد به پایان نبرم نامردم.سعدی.دنیا که در او مرد خدا گل نسرشته ست
نامرد که مائیم چرا دل بسرشتیم.سعدی.نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز
خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز.سعدی. || بزدل. ( آنندراج ). ترسو. ( فرهنگ نظام ). ترسو. جبان. ( از ناظم الاطباء ). بددل. ترسنده. بی ثبات و بی استقامت:
مرد جانان نه ای مکن دعوی
زآنکه نامرد مرد جانان نیست.عطار.گر کار جهان به زور بودی و نبرد
مرد از سر نامرد برآوردی گرد.پوریای ولی. || حریص. آزمند. ( از ناظم الاطباء ): نامردان پای آبله کردند و مردان تن آبله کردند. ( کیمیای سعادت ). || آنکه بر زنان قادر نباشد. ( آنندراج ). عِنّین. ( منتهی الارب ). مردی که قادر بر جماع نباشد. ( فرهنگ نظام ). کسی که با زن نزدیکی نتواند. ( ناظم الاطباء ). که مردی ندارد. که فاقد رجولیت است. که بر انجام دادن وظایف زناشوئی توانا نیست:
خاطرم بکر و دهر نامرد است
نزد نامرد بکر بی خطر است.خاقانی.با دانش من نساخت دهر آری
دانش بکر است و دهر نامرد است.

فرهنگ معین

(مَ ) (ص. ) پَست، بی غیرت.

فرهنگ عمید

۱. فاقد خصلت های انسانی پسندیده، ناجوان مرد، ناکس.
۲. بی تعصب، بی غیرت.
۳. [قدیمی] ترسو.

فرهنگ فارسی

ترسو، بی غیرت
( صفت ) ۱ - آنکه مرد نیست: نه هر کوزن بود نامرد باشد زن آن مرد است کوبی درد باشد. ( نظامی ) ۲ - آنکه ازعهده مباشرت بازنان برنیاید: خاطرم بکرود هر نامرداست نزد نامرد بکربی خطر است. ( خاقانی لغ. ) ۳ - بی مروت: دمان طوس نامرد ناهوشیار چرا برد لشکربسوی حصار۴ ? - بی حمیت بی عاروننگ بی تعصب. ۵ - ترسو جبان بزدل: برچنین قلعه مرد یابدبار نیست نامردرادرین دزکام. ( نظامی ) مقابل مرد.

ویکی واژه

پَست، بی غیرت.

جمله سازی با نامرد

گر کسی را زین سخن گردی بود خاک بر فرقش که نامردی بود
چون تو این احتیاط‌ها کردی گر بر آورد سر به نامردی
گرچه دانم، نگویم از گندم ترسم از اعتراض نامردم
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال عشقی فال عشقی فال چوب فال چوب فال زندگی فال زندگی