باید

لغت نامه دهخدا

باید. [ ی َ ] ( ق ) حکماً. البته. بطور لزوم. ( ناظم الاطباء ). || ( فعل ) بایسته است. شاید. ضرورت است. ضرور و لازم میشود. ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ معین

(یَ ) (ص . ) بایست ، بایستی ، لازم است ، ضروری است .

فرهنگ عمید

۱. واجب است، در تٲکید به کار می رود: باید برود، باید بگوید.
۲. [عامیانه] احتمال دارد، ضرورت دارد که چنین باشد: باید تا الان می رسید.

فرهنگ فارسی

حکما بطور لزوم

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَثَاماً: سزا-مجازات - کیفر سخت
معنی أَثْخَنتُمُوهُمْ: بسیار آنها را کشتید- برآنها غلبه کردید - آنان را از قدرت و توان انداختید (کلمه اثخان به معنای بسیار کشتن ، و غلبه و قهر بر دشمن است . کلمه ثِخَن به معنی غلظت و بی رحمی است و اثخان کسی به معنی بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او . د...
معنی أَثَرِ: اثر-جای پا
معنی أَثَرْنَ: زیر ورو کردند-برپا نمودند
معنی أَثَرِی: در پی من
معنی أَثْقَالاًَ: بارهای سنگین
معنی أَثْقَالَکُمْ: بارهای سنگینتان
معنی أَثْقَالَهَا: بارهای سنگینش
معنی أَثْقَالَهُمْ: بارهای سنگینشان
معنی أَثْقَلَت: آن زن سنگین شد
معنی أَثْلٍ: نام گیاهی بی میوه(طرفاء)
معنی أَثُمَّ: آیا بعد از
معنی أَثْمَرَ: میوه داد
معنی أَثِیمٍ: گناه پیشه
معنی أَجِئْتَنَا: به سراغ ما آمده ای
ریشه کلمه:
اید (۱۱ بار)

ویکی واژه

برای بیان لزوم و حتمی بودن چیزی گفته می‌شود؛ بایسته است، بایستی، لازم است، ضروری.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم