استیناس

لغت نامه دهخدا

استیناس. [ اِ ] ( ع مص ) استئناس. انس گرفتن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). خوگر شدن. ( زوزنی ). مأنوس شدن. خو گرفتن. الفت و محبت گرفتن. انس و الفت گرفتن. ( غیاث ). انس. تأنس. محبت. دوستی. آرام یافتن به. رفتن توحش :
این قصیده که من فرستادم
دل و جان را بدوست استیناس.مسعودسعد.بعد از آن او را [ امیرنصر را ] بخدمت خواند [ سلطان محمود ] و بمشاهدت وی استیناس نمود و او در سفر و حضر ملازمت خدمت میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 440 ). مثل اهل ارشاد مثل صیاد استاد است که جانور متوحش را... بمقام استیناس می رساند. ( انیس الطالبین بخاری ). || استأنس الوحشی ؛ حس یافت وحشی از مردم. بوی بردن از نزدیکی آدمی. || دستوری خواستن. || نیک نگریستن و بشناختن.
استیناس. [ اِ ] ( اِخ ) ( سنةالَ... ) نام سال ششم از هجرت رسول ( ص ).

فرهنگ معین

( اِ ) [ ع . ] (مص ل . ) انس گرفتن ، خو گرفتن .

فرهنگ عمید

انس گرفتن، مٲنوس شدن، الفت.

فرهنگ فارسی

انس گرفتن، انس پیداکردن، مانوس شدن، الفت گرفتن، خوگرفتن، الفت ومحبت پیداکردن
( مصدر ) ۱ - آرام گرفتن آرام یافتن . ۲ - خو گرفتن انس گرفتن الفت گرفتن . ۳ - از وحشیگری در آمدن بانسانیت گراییدن
نام سال ششم هجرت

ویکی واژه

انس گرفتن، خو گرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال عشق فال عشق فال رابطه فال رابطه فال چوب فال چوب