لغت نامه دهخدا احولی. [ اَ وَ] ( حامص ) حَوَل. کژچشمی. دوبینی. لوچی : گر کسی گوید که همتای تو دیدم سیدی هم ترا دیده بود و آن دیده دارد احولی.زوزنی.